استاد محسن ملکی-جلسه۶۴: نظر استاد راجع به این اشکال (۱۳۹۷/۱۰/۲۳)
– نسبت خطا و نسیان (علت) به أفعال (معلول) نسبت علت به معلول است و میتوان نفی علّت کرد و اراده نفی معلول، لذا حدیث رفع، نفی علت میکند و ارادهی نفی معلول و نتیجه میگیریم که مراد از حدیث رفع این است که فعل انجام گرفته از مکلّف در حال خطا و نسیان گویا از مکلّف صادر نشده است و اگر صادر نشده حکم آن هم منتفی میگردد. بخلاف ضرر زیرا معلول فعل است نه علت فعل. و چون چنین است نفی معلول واراده ی علت خلاف متعارف در استعمالات است.
و اگر هم بپذیریم که چنین استعمالی متعارف است خلاف ظاهر میباشد (نفی معلول اراده نفی علت ××؟؟).
- رفعی که در حدیث رفع به خطا و نسیان تعلق گرفته است ممکن است از قبیل قسم سوم باشد[۱]. به این معنا که منفیّ عبارت باشد از حکمی که در شرایع سابق موجود بوده است و شاهد بر این ادّعا محتوای رفع عن أمتی میباشد زیرا این جمله ظاهر دراختصاص رفع به اسلام است بر خلاف ضرر که حکم ثابت شدهی در اُمم سابقه را رفع نمیکند. بنابراین قیاس لاضرر به حدیث رفع قیاس معالفارق است چون در حدیث رفع میتوانیم نفی حکم به لسان نفی موضوع ولی در قاعدهی لاضرر نمیشود.
أقول: ]بعد از این اشکال و جواب خویی (ره)[: اصل اشکال سوم خوئی به اشکال دوم برمیگردد زیرا مستشکل گفته بود ضابطهی قاعده در باب نفی حکم این است که حکم ثابت برای طبیعت موضوع را با قاعده برداریم نه حکمی را که برای موضوعی ثابت شده است با عارض شدن ضرر حکم موضوع را برداریم بنابراین اگر بخواهد قاعدهی لاضرر ضابطهمند باشد لازم است موضوع حکم طبیعت ضرر باشد تا اینکه حکم این طبیعت توسط قاعده برداشته شود (بازگشت این سخن به این است که موضوع مورد نظر در کلام مرحوم آخوند خراسانی (صاحب کفایه) خود ضرر است که حکمش عبارت است از حرمت و قاعدهی لاضرر حکم ضرر را برمیدارد نه حکم نفی ضرری را).
و جواب از این اشکال سوم همان جوابی است که از اشکال دوم ذکر شد به اینکه طبیعت موضوع در قاعدهی لاضرر فعل مقیّد به ضرر است و هیچ گاه عاقلی همچون محقق خراسانی موضوع حکم را در قاعدهی لاضرر طبیعت ضرر قرار نمیدهد (لأنّ المثبت لشیء لایکون رافعاً له) لذا قاعدهی لاضرر قید موضوع را که جزء موضوع است رفع میکند و قید و مقیّد در قاعدهی لاضرر طبیعت مرکبهای است که موضوع حکمی است که آن حکم از آن مقیّد است نه قید. به طوری که قید باعث رفع حکم میشود و حکمی را رفع میکند که از آن خود ضرر نیست و این رفع از باب رفع جزءالموضوع به هدف رفع حکم میباشد و مقصود صاحب کفایه همین معناست زیرا میگوید: ثم الحکم الّذی أرید نفیهُ بنفی الضرر هو الحکم الثابت للافعال بعناوینها (عناوین اولیه) أو المتوهم ثبوته لها کذلک فی حال الضرر لا الثابت له بعنوانه(الضرر) لوضوح أنه العله للنفی و لا یکاد یکون الموضوع یمنع عن حکمه و ینفیه بل یثبته و یقتضیه[۲].
بنابراین از سه جواب مرحوم خویی (ره) که در پاسخ به إن قلت ذکر کرد به همین شکلی که توضیح داده شد میتوانیم جواب دهیم.
[۱] مصباح، ح۲، ص ۵۲۵٫
[۲] . حقائق الأصول نویسنده : الحکیم، السید محسن جلد : ۲ صفحه : ۳۸۴