استاد محسن ملکی-جلسه۹۲: سخن مرحوم خویی (ره) در این مقام (۱۳۹۷/۱۲/۰۹)
ایشان میفرمایند: جوابی که ذکر شد کافی نیست بلکه صحیح آن است که بگوییم قاعده لاضرر امتنانی است. هر موردی که منافات با امتنان داشته باشد قاعده آن را شامل نمیشود بنابراین اگر قاعده مورد ما نحن فیه را شامل شود بر مکلف لازم است عمل انجام شده را مجدداً با تیمم انجام دهد، لذا مرحوم خویی (ره) دو ادعا را ذکر میکند:
- قاعده شامل وارد خلاف امتنان نمیشود.
- عدم شمول قاعده موردی را که خلاف امتنان است باعث نمیشود که آن مورد محکوم به صحت باشد بلکه برای صحت آن نیاز به دلیلی همچون عام یا مطلقی باشد. زیرا عدم شمول قاعده نسبت به مورد مساوی است با عدم مانع از صحت و عدم مانع از صحت برای حکم به صحت کافی نیست بلکه لازم است مقتضی صحت کشف شود و کشف احراز صحت بر دو أمر توقف دارد: الف) اضرار به نفس حرام نباشد مگر در صورتی که منجر به هلاکت خود انسان بشود (مثل قطع دست) تا اینکه در نزد شارع مبغوض باشد. ب) حرمت اضرار به نفس به مأمور به سرایت نکند یعنی حرمت اضرار دامن وضو را نگیرد (وضویی که به خاطر آن اضرار به نفس حاصل شده است) باتوجه به این دو أمر اگر به شکل قضیهی مانعه الخلو یکی از این دو أمر را منتفی بدانیم و أمر دیگر را ثابت کنیم میشود وضو در مانحن فیه صحیح باشد مثلا قائل شویم اضرار به نفس حرام نیست یا اینکه قائل شویم حرام است ولی حرمتش به وضو سرایت نمیکند نتیجتاً وضوی گرفته شده اقتضای صحت را پیدا میکند اما اگر هر دو امر ثابت نباشد وضو در مانحن فیه مبغوض شارع است و هر مبغوضی در نزد شارع حرام است و عبادت حرام و فاسد است و به همین جهت ما (خویی) در باب اجتماع أمر و نهی گفتیم اگر کسی قائل به امتناع شود و جانب نهی را مقدم کند عبادت فاسد است ولو مکلف نسبت به تکلیف و وظیفه اش جاهل باشد.
بنابراین آنچه فقها فتوا دادهاند به اینکه وضو صحیح است بلکه در تمام مواردی که مکلف جاهل است جکم به صحت میکنند باید بر یکی از این دو مبنا باشد: ۱- جواز اجتماع امر ونهی (یعنی باب تزاح نه باب تعارض) ۲- اشتباه در تطبیق و غفلت از اجتماع امر و نهی. اما مبنای اول بر این صورت است که فقها قائل شوند جانب امر مقدم است بر جانب نهی، تا وضو صحیح باشد. اما بنای دوم (حکم به صحت میشود چون اجتماع حقیقی نیست)به این صورت است که با غفلت از باب اجتماع أمر و نهی فقط امر را میبینند و نهی را نمیبینند. و خلاصه پاسخ از این اشکال در سه بیان قابل ذکر است.