استاد حمید درایتی​ ۱۳۹۷-۱۳۹۸

استاد حمید درایتی-جلسه۵۶:شروط معامله/ شرط بلوغ/ دلیل…(۱۳۹۷/۱۰/۰۳)

تقریب دیگر از استدلال به روایات رفع قلم برای اشتراط بلوغ

تا این جا دو نظریه در رفع قلم را گفتیم که آیا مرفوع عقاب است یا حکم الزامی؟ اما نظریه سوم این است که رفع قلم، چون متعلقش محذوف است، افاده عموم می کند.

رفع قلم مطلق است به قول آقای خویی یعنی این که در دفتر تشریع برای صبی هیچ چیزی برای او ذکر نشده است. نه حکم وضعی دارد و نه حکم تکلیفی دارد و… . البته ممکن است ادله خاصی وجود داشته باشد که از آن مشروعیت عبادات صبی فهمیده شود مثل “مروا صبیانکم بالصلاه” که از باب این که امر به امر، امر به شیء محسوب می شود این روایت دال بر مشروعیت عبادات صبیان باشد که این ها می تواند مقید و مخصص روایات رفع قلم باشد.

این استدلال را به آقای خویی نسبت نمی دهیم ولی ایشان در غیر این بحث و در سه مورد به این تصریح دارند که روایت رفع قلم، عمومیت دارند. قلم عقاب و قلم احکام وضعی و قلم احکام تکلیفی و … همه رفع شده است.

پس می توان به این روایات استدلال کرد بر اشتراط بلوغ در صحت معاملات.

اشکال آقای شهیدی به نظریه سوم

برخی گفتند حذف متعلق افاده عموم نمی کند بلکه کلام را مجمل می کند مگر این که کلام انصرافی عرفی به معنای خاصی داشته باشد که در این صورت حذف متعلق باعث اجمال نمی شود.

در آیه “حرمت علیکم امهاتکم” متعلق حذف شده است اما انصراف دارد به نکاح و لذا اجمال ندارد و نیز آیه “حرمت علیکم المیته” ظهور و انصراف دارد بر این که اکل آن حرام است.

اما اگر این انصراف نباشد، حذف متعلق باعث اجمال است.

اگر بخواهیم عموم و اطلاق را بفهمیم، ابتدائا باید مراد استعمالی را تشخیص دهیم تا بگوییم مراد جدی هم مطابق آن مراد استعمالی شکل گرفته است. جایی که متعلق حذف می شود، نمی توانیم مراد استعمالی را تشخیص دهیم تا سپس بگوییم مراد جدی با مراد استعمالی انطباق دارد.

جواب استاد به اشکال

جواب۱

در موارد اطلاق، مراد استعمالی، طبیعت مهمله است و اصاله الاطلاق نمی خواهد برای ما طبیعت مهمله را اثبات کند بلکه می خواهد طبیعت مطلقه را اثبات کند پس در اطلاق گیری، مراد استعمالی، مطابق با مراد جدی نیست.

موضوع له طبیعت مهمله است و مراد استعمالی هم طبیعت مهمله است و الا مجاز می شود درحالیکه اطلاق گیری باعث تجوز نمی شود.

طبیعت مطلقه، لابشرط قسمی است و طبیعت مهمله یا لابشرط مقسمی است و یا طبیعتی است که حتی در آن مقسم بودن هم لحاظ نشده است که در این اختلاف است.

جواب۲

اطلاق ظهور بالقرینه است اما قرینه عامه و وقتی ظهور بالقرینه است و ما می خواهیم ظهور بالقرینه را کشف کنیم و برای آن لازم نیست که مراد استعمالی را معین کنیم چون ما از راه قرینه قرار است مراد جدی را مشخص کنیم.

پس اگر بخواهیم ظهور وضعی را به مرحله جدی برسانیم نیاز به تطابق بین مدلول وضعی و مراد استعمالی و مراد جدی داریم ولی اگر قرینه وجود داشته باشد بر مراد جدی دیگر نیازی به مدلول وضعی و مراد استعمالی نداریم.

البته گوینده یک مراد استعمالی داشته ولی ما فعلا به آن کار نداریم چون به مراد جدی رسیدیم.

در موارد حذف متعلق، اگر مقدمات حکمت جاری است پس ما با قرینه به مراد جدی رسیدیم و این که مراد استعمالی چه بوده است را کار نداریم. ما می دانیم حرمت به میته تعلق گرفته است اما این که اکل است یا غیر آن، می گوییم به قرینه مقدمات حکمت پس همه چیز حرام بوده است پس مفید اطلاق و عموم است. حال بعد از این که مراد جدی واضح شد می توانیم بگوییم که مراد استعمالی هم همه آثار بوده است ولی این کشف و تعیین مراد استعمالی فایده ای ندارد. فایده کشف مراد استعمالی این است که از آن به مراد جدی برسیم ولی این جا مراد جدی محقق شده است.

ممکن است بگوییم در موارد حذف متعلق، اطلاق مقامی جاری است نه لفظی که باز هم نتیجه اش اجمال نیست. ولی به نظر ما این جا اطلاق لفظی است چون حرمت متعلق می خواهد پس لفظی در تقدیر است و لذا با اطلاق مقامی فرق دارد. اگر مقدر، اکل باشد باید می گفتند پس حال که نگفتند معلوم می شود که جمیع احکام و آثار بوده است.

به نظر می رسد آقای خویی به اطلاق خود قلم تمسک می کند ولی آقای شهیدی می خواستند بگویند که قلم هم متعلق می خواهد.

دیدگاهتان را بنویسید