استاد محسن ملکی-جلسه۶۷: نظریه امام خمینی (ره) (۱۳۹۷/۱۰/۲۶)
۲- وجه دوم: بنابراین که کلمهی فی الاسلام در روایات موجود نباشد که در این صورت حمل نفی بر نهی نیاز به قرینهی صارفه دارد تا ظهور جملهی لاضرر را از خبریّه بودن منصرف نماید. همان طور که این قرنیهی صارفه در کلام خداوند موجود است آنجا که میگوید لارفث ولا فسوق و لا جدال فی الحج[۱]، قرینهی صارفه عبارت است از اینکه ما میدانیم این امور در آیه وجود خارجی دارند و از طرفی هم علم داریم که کذب بر خداوند جایز نیست. این دو علم قرینهی قطعیه است بر ارادهی نهی از نفی. امّا در مانحنفیه چنین قرینهای موجود نیست لذا ناچاریم جملهای را که به راحتی میتوان بر معنای خبریّتش که ظهور در آن دارد حفظ کرد وجهی برای چنین برداشتی ندارد.[۲]
این نظریه همان طور که اکثر محققین فرمودهاند قابل اعتماد نیست.
ایشان نظریهی شیخ الشریعهی اصفهانی را به شکل دیگری قائل میشوند: و میفرماید این نظریه ممکن است فعلا مورد قبول نباشد ولی با تدبّر و تفکر میتواند بهترین احتمال باشد.
برای بیان این نظریه مقدماتی ذکر کردهاند:
۱- برای پیغمبر (ص) سه مقام است: (۱) نبوت و رسالت (۲) سلطنت و حکومت (۳) قضاوت و حکم.
۲- در روایت قاعدهی لاضرر خصوصاً روایاتی که از اهل بیت سلاماللهعلیهم صادر شده کلمهی قضی رسولالله دارد و این حکایت از آن است که قاعدهی لاضرر حکم پیامبر است.
۳- روایات فراوانی که حکایت از بیان مقام سلطنت و حکومت پیامبر را بیان میکنند.
ایشان نتیجه میگیرد که قاعدهی لاضرر از مقام نبوت و رسالت پیامبر صادر نشده است بلکه از مقام سلطنت، حکومت و قضاوت پیامبر صادر شده است. چون گاهی پیامبر آنچه که میگوید به عنوان قانون خدایی ذکر میکند ولی گاهی در مقام سیاست و حکومت دستوری را از طرف خود میدهد مثل: لعن الله من ترک جیش أسامه و أمر به غزوه و جنگ ایشان، که این موارد حکم حکومتی پیامبر بوده. ]پس نفی در مقام نهی است[
أقول: آنچه که حضرت امام به سدد آن هستند یعنی بیان جایگاه حکومتی اسلام و سیاست عین دیانت است به شکل دیگری میشود به آن مقصود و مقصد رسید و لازم نیست قاعدهی لاضرر را تعیّن کرد در حکم حکومتی مقصود ایشان تفسیر کنیم هذا اولا و ثانیا این قاعده و نظائر آن با مسئله أمر به جنگ یا أمر پیامبر به یک قضیهی شخصیّه داخل مدینه متفاوت است زیرا کلمهی فیالاسلام چه باشد وچه نباشد پیامبر بر اساس جملهی خبریه نفی ضرر میکنند به عنوان رسول و نبی و ظهور در آن دارد که باید از قاموس نبوت و رسالت که مبلّغ احکام خداست ضرر را نفی کرد و ظهور این جمله در بیان قانون کلی است و ثالثا طبق قاعدهی اینکه خداوند در قرآن فرمود: مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنْکُمْ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ [۳] و یا فرمود: وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى[۴] حتی در قضایایی همچون جنگ و قضایای شخصیّه پیامبر نمیتوان چیزی را حکم کند که منقطع از عالم تشریع حقیقی باشد. و رابعاً بعد از اینکه قوانین کلیّه را توسط امثال این روایات بوسیلهی پیامبر ترسیم کردیم جایگاه حکومتی پیامبر و اهل بیت و حتی فقها توسط همین قوانین کلیّه قابل اجراء است و مسئلهی ولایت فقیه که مورد نظر امام ره در قسمتهای مختلف فقه است از مسیر عادی برداشتهای فقها در طول تاریخ قابل دسترس است و نقض و ابرام ها در این ساحت بر اساس روایت و کلمات پیامبر و اهل بیت که حکایتگرند از تشریعات حضرت حق (تبارک وتعالی) قابل طرح و بیان است.
[۱] بقره ص ۱۹۷
[۲] مصباح الاصول ح ۲ ص ۵۲۹
[۳] . سوره ۵۹, آیه ۷
[۴] . سوره ۵۳, آیه ۳