استاد محسن ملکی-جلسه۶۲: ادامه قرض از عقود جایزه است یا لازمه؟ (۱۳۹۶/۱۰/۱۷)
تلخّص که قرض عرفاً و شرعاً لازم است از طرف ایجاب و جایز است از طرف قبول و شرط تأجیل هم شرطی است در ضمن عقد و واجب الوفاء و تابعیت شرط نسبت به عقد در نظر ما به حسب آنچه که گذشت محل کلام است و قابل نقد.
أمر سوم: آنچه در احادیث آمده این است که متعلّق قرض أموال ذاتیه میباشند مثل ذهب و فضه، دینار، درهم، حنطه، شعیر …. و تمام این موارد از جهت کم و کیف مضبوط ملاحظه شدهاند، یعنی وزناً کیلاً عدداً، البته ضابطه در کم و کیف عرفی است و یدل علی ذلک روایات زیادی.
محمد بن علی بن الحسین بإسناده عن الصباح بن سیابه قال: قلت لابی عبدالله (علیه السلام) إن عبدالله بن أبی یعفور أمرنی أن أسألک، قال: إنا نستقرض الخبز من الجیران فنرد أصغر منه أو أکبر ؟ فقال (علیه السلام) : نحن نستقرض الجوز الستین و السبعین عددا فیکون فیه الکبیره والصغیره، فلا بأس.[۱]
و منها ما رواه اسحاق بن عمار قال: قلت لأبی عبد اللّه علیه السلام: إستقرض الرغیف من الجیران و نأخذ کبیرا و نعطی صغیرا و نأخذ صغیرا و نعطی کبیرا؟ قال لا بأس.[۲]
بر اساس این دو حدیث قرض تعلّق به مال میگیرد و مال به حکم عرف مالیتش مشخص میگردد لذا پولهای رایج به حکم عرف مالیت اعتباری دارند، و متعلّق قرض واقع میشوند و توهم اینکه در روایات پول رائج متعلّق قرض واقع نشده توهمی تحجّری است و دور است از انبساط فکری در وادی برداشت از متون دینی، لذا پول متعلّق قرض واقع میشود. و مانند أموال ذاتی محاسبه میشود و مقصود از محاسبهی فعلی این است که در باب اموال ذاتیه وقتی به قرض داده میشوند مستقرض یا مقرض از باب مالکیت تصرف مُغیِّر و مُعدِم انجام میدهد و بر این اعتبار مقرض استحقاق عین مال مقترض را ندارد و به مجرد قرض دادن استحقاق مقرض از عین تبدیل به مثل یا قیمت میشود و این مدّعا مبتنی بر نظریهی مختار است و آن اینکه عقد قرض از طرف مقرض لازم است و لازمهی لزوم عقد تبدیل عین به مثل یا قیمت است.
آنچه گفتیم مکمل مبحث در جهت اول بود و نتیجهاش این شد که مقترض میتواند به هر شکلی که اراده میکند در مال مقترض تصرف اقتصادی نماید. لذا بانک در حکومت اسلامی پولهای گرفته شده را در شؤون مختلف اقتصادی به کار میگیرد و منافعی را تحصیل میکند و با تمام شدن مدت قرض پولها را با مالیت ملحوظه به مقرضین برمیگرداند و هیچ توهمی در این شکل عملکرد بنوک از جهت خلاف شرع وجود ندارد.
جهت دوم: برگرداندن زیادی به مقرض
جهت دوم که مورد بحث است این است که مستقرض اضافه به مقرض برگرداند که این حقیقت مؤدای روایات فراوانی است مثل صحیحهی حلبی:
عنه عن أبیه عن ابن ابی عمیر عن حماد عن الحلبی عن ابی عبدالله علیه السلام قال: إذا اقرضت الدراهم ثم جاءک بخیر منها فلابأس إن لم یکن بینکما شرط.[۳]
یا این حدیث:
عن الحسن بن محبوب عن خالد بن جریر عن ابی الربیع قال سئل ابوعبدالله علیه السلام عن رجل أقرض رجلا دراهم فردّ علیه أجود منها بطیبه نفسه وقد علم المستقرض والقارض انه انما اقرضه لیعطیه اجود منها قال: لا بأس إذا طابت (با رضایت) نفس المستقرض.[۴]
در این مطلب روایات زیادی در ابواب مختلف فقهی وجود دارد.
حکم جوایز بانکی
بر این اساس آنچه بانکها به عنوان جایزه در حکومت اسلامی به مشتریان خود میدهند با فرض اینکه مؤمنین میدانند به این جوائز میرسند اشکال شرعی ندارد به شرط اینکه در ضمن عقد شرطی نشده باشد و همچنین جهت پرداخت جایزه تشویق مردم به قرضالحسنه باشد و بر همین پندار حمل میشود کلام سیدنا للإمام در تحریرالوسیله و محقق خویی رحمهما الله که فرمودهاند اگر در ضمن عقد قرض در بانکها شرطی نباشد و بانکها به هدف تشویق این کار را انجام دهند، أخذ این جوائز جایز است.
[۱] من لایحضره ج ۱۳ ص ۱۱۶٫
[۲] . تهذیب ج ۷ ص ۱۶۲
[۳] وسائل ج ۱۳ ص ۱۰۸
[۴] . وسائل ج ۱۱ ص ۴۷۷