استاد حمید درایتی​ ۱۳۹۷-۱۳۹۸

استاد حمید درایتی-جلسه۵۱:مضاربه/ ادامه قاعده در مضار…(۱۳۹۷/۰۹/۲۶)

اگر استثناء، متصل باشد، آیه دال بر حصر است یعنی تنها موردی که اکل مال جایز است تجارت عن تراض است و قاعده کلی بطلان اکل مال است یعنی هر عقدی باطل است مگر خلافش ثابت شود.

اگر استثناء منقطع باشد، آیه دال بر حصر نیست و می گوید اکل مال به باطل، باطل است و تجارت عن تراض اساسا اکل مال به باطل نیست.

سید صاحب عروه و آقای خویی فرمودند استثناء متصل است اما وجه کلام آقای خویی را نگفته بودیم. وجه این است که استثناء منقطع شاید از اغلاط باشد. شبیه به استعمال غلط است و اگر باشد هم خلاف فصاحت است در زبان عربی. ایشان مثال می زند که “ما رایت احدا من العلماء الا بطیخا” شبیه به غلط است و متکلم اگر بگوید استثناء منقطع است از او نمی پذیرند. اگر غلط هم نباشد حداقل کلام بلیغ و زیبا نیست.

سید می گوید نمی توان گفت که الا به معنای لکن است یعنی استدراک نیست و شاهدش هم این است که اگر لکن را به جای آن بگذارید جمله متناسبی نمی شود.

البته ممکن است ما در استثناء منقطع مستثنایی داشته باشیم که از توابع مستثنی منه باشد کلام قبیح نمی شود مثلا بگوید ما رایت احدا من العلماء الا خدامهم که خیلی قبیح نیست چون ارتباط با علماء دارد ولی همین جا شاید بگوییم که استثناء متصل است به این صورت که در این موارد، مراد از مستثنی منه معنای عام تری است یعنی علماء و من تبع نیامدند الا خدامهم.

پس استثناء منقطع که قبیح است و غیر بلیغ با قرآن تناسبی ندارد که بخاطر فصاحتش تحدی می شود و معجزه محسوب می شود. در این کتاب بلیغ این آمده باشد که اکل مال به باطل نکنید الا این که تجارت عن تراض باشد با این که تجارت عن تراض هیچ ربطی به اکل مال به باطل ندارد.

سوال این است که اگر استثناء منقطع نیست چونه استثناء متصل می شود. آقای خویی می گویند این جا استثناء متصل مفرغ است یعنی مستثنی منه محذوف است و علت به جای آن نشسته است.

مثلا در آیه “و من کفر فان الله غنی عن العالمین” مطمئنا فان الله جواب شرط نیست و الا مفهوم مخالفش این خواهد شد که “اگر کفران نورزد، خدا غنی نیست” پس جواب شرط محذوف است مثل این که “من کفر فلاتحزن فان الله غنی” یعنی اگر کسی کافر شد تو غصه نخور چون خداوند بی نیاز از ایمان افراد است.

“ان یسرق فقد سرق اخ له من قبل” یعنی اگر سرقت کرده است تعجب نکن چون این ها خانوادگی به همین صورت هستند.

در این آیه هم “لاتاکلوا اموالکم بینکم بالباطل” یعنی “لاتاکلوا اموالکم بینکم بسبب من الاسباب چه غصب و قمار و … فانه (اکل) باطله الا ان تکون تجاره عن تراض”

پس بسبب من الاسباب محذوف است و بالباطل علت آن است که جایگزین شده است و تجارت عن تراض هم افرادی از اسباب هستند پس استثناء متصل می شود و نتیجه این می شود که هر عقدی و اکل به هر سببی باطل است مگر تجارت عن تراض باشد که اصاله الفساد را می رساند.

اشکال مرحوم تبریزی

“فان الله غنی عن العالمین” می تواند تعلیلی باشد ولی این جا “بالباطل” نمی تواند در مقام تعلیل باشد چون “باء” ظهور در سببیت دارد یعنی “لاتاکلوا اموالکم بینکم بسبب باطل الا تجاره عن تراض” که استثناء باز منقطع می شود.

جواب

این اشکال مرحوم تبریزی بود اما به نظر می رسد که مرحوم خویی شاید متوجه خلاف ظهور بودن است ولی ملتزم به خلاف ظاهر می شود بخاطر این که مسّ کرامت قرآن نشود چون استثناء منقطع خلاف بلاغت است.

اشکال استاد به آقای خویی

اگر آقای خویی “الا” را به معنای “لکن” بگیرد خلاف ظاهری نخواهد بود و برخی هر استثناء منقطعی را همین طور درست کردند. ممکن است بگویید “لکن” خلاف ظاهر است ولی جواب این است که شما هم خلاف ظاهر را مرتکب شدید.

به نظر ما در استثناء منقطع “الا” به معنای “لکن” است ضمن این که برخی استثنائات منقطع غلط اند مثل مثال “بطیخ” ولی برخی از استثنائات منقطع اصلا قبیح نیستند و حتی احساس تجوز هم نداریم مثلا می گوییم “ما رایت احدا من العلماء الا خدامهم” پس می توان گفت استثناء منقطع مشکلی ندارد و اگر هم گفتید مشکل دارد “الا” را به معنای “لکن” می گیریم.

دیدگاهتان را بنویسید