استاد حمید درایتی​ ۱۳۹۷-۱۳۹۸

استاد حمید درایتی-جلسه۹:ربا/ ادامه دیرکرد/ بررسی رو…(۱۳۹۷/۰۷/۰۸)

ادامه روایت اول

نکته۱

نقل کلینی با صدوق تفاوت دارد. در نقل صدوق مفهوم مخالف دارد چون عبارت “ما لم یزدد علی راس ماله شیئا” یعنی جمله شرطیه بود؛ ولی نقل کلینی مفهوم مخالف ندارد؛ چون عبارت “انه لم یزدد علی راس ماله شیئا” بود. اما این عبارت به منزله تعلیل است و آیا می توان گفت در غیر این مورد هم این حرمت ثابت است؟ می توان گفت العله تعمم و تخصص یعنی اگر در موارد امهال دین، ازدیاد بر راس المال وجود داشته باشد، اشکال دارد. پس نقل کلینی هم دلالت بر این مطلب دارد. البته نقل صدوق اظهر است. چون نقل کلینی نیاز به استظهار تعلیل دارد و استظهار دوم، مفهوم است؛ ولی نقل صدوق صریح در جمله شرطیه است که ظهور در مفهوم دارد.

ما در مفاهیم گفتیم می توان مفهوم تعلیل را قسمی از مفاهیم دانست البته با تسامحی است اما انتفاء عند الانتفاء را می فهمیم.

نکته۲

اساسا دو نقل از یک روایت نیستند بلکه دو روایت هستند. نقل کلینی راوی آن روایت حلبی است و او از امام صادق ع نقل می کند ولی نقل صدوق محمد بن مسلم از امام باقر ع بود حال که دو روایت است ما می توانیم به روایت صدوق استناد کنیم و روایت کلینی را کنار بگذاریم.

شیخ حر شاید بخاطر قرابت متنی که دارند آن دو را یک روایت دیده است.

دو نقل داریم یکی دال است و یکی دال نیست و اصل عدم زیاده و نقیصه هم که این جا تطبیق نمی شود چون اقل و اکثری نیست و لذا تساقط می کنند. نتیجه با نقل کلینی است بخاطر برائت از حرمت چون فرض این است که نقل صدوق اثبات حرمت می کند به مفهوم مخالف بر خلاف نقل کلینی.

استدلال به روایات بیع عینه برای اثبات حرکت دیرکرد

مدیون در سررسید بدهی، پول ندارد برای این که بدهی را بدهد، بیع عینه می کند تا بدهی را بدهد یا مهلت بگیرد که در روایات چهار صورت آمده است:

صورت۱

بدهکار به طلبکار مراجعه می کند می گوید پول تو یعنی یک میلیون را ندارم که بدهم و از او جنس دیگری را به نسیه می خرد به مثلا ۱ میلیون و دویصد تومان (یعنی ۲میلیون و دویصد تومان بدهی دارم) و همان را به طلبکار خودش به صورت نقدی به مثلا ۱میلیون می فروشد (پس باید ۱میلیون و دویصد تومان بعدا بدهد) و این بیع نسیه و نقد را مشروط به مهلت دینش انجام می دهد و الا غرضش حاصل نمی شود و بدین صورت، مهلتی برای بدهی خودش می گیرد. پس مهلت گرفت و دویصد تومان اضافه داد.

من آن جنس را نمی خواستم لذا خریدم و سریع فروختم پس چرا در معامله دوم خودم را دویصد هزار تومان مدیون کردم بخاطر این که مهلت در بدهکاری اولم ایجاد شود.

ح۱ب۶ ابواب احکام العقود

۲۳۰۹۷- ۱- مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع یَکُونُ لِی عَلَى الرَّجُلِ الدَّرَاهِمُ فَیَقُولُ بِعْنِی بَیْعاً أَقْضِکَ فَأَبِیعُهُ الْمَتَاعَ ثُمَّ أَشْتَرِیهِ مِنْهُ وَ أَقْبِضُ مَالِی قَالَ لَا بَأْسَ.

وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِ‏ مِثْلَهُ‏.

به امام صادق ع می گوید من طلبکارم از زید و او به من می گوید ماشینت را بفروش تا پول بدهی ات را بدهم و من ماشینم را به او می فروشم و بعد از او می خرم.

این بیع ماشین و خرید ماشین از مدیون چطور منجر به قضاء دین می شود؟ حتما بیع ماشین نسیه بوده است و خرید نقدی بوده است و مقصود از قضاء، مهلت است.

صورت۲

کسی ۱میلیون بدهکار است و به طلبکار جنسی مثلا موبایل را نقدا به ۱میلیون می فروشد پس بدهی قبلش تسویه شد و بعد موبایل را چون لازم دارد به صورت نسیه از او می خرد به ۱ میلیون و دویصد تومان پس باید ۶ماه بعد ۱میلیون و دویصد به شما بدهم. پس در واقع بیع اول را مهلت گرفتم و سود دادم ولی ظاهرش این است که بدهکاری برای بیع دوم است.

صورت۳

من بدهکارم و پول ندارم و تو پول می خواهی تا چیزی بخری پس تو هر چه می خواهی بخری برو بخر و من ضامن می شوم و ضمان شرعی، انتقال ذمه است. چون من ضامن پول ندارم توی طلبکار باید بیع نسیه کنی تا من بتوانم ضمانت کنم و بیع نسیه با مبلغ بیشتری است پس مبلغ بیشتری را بدهکار شدم و با مهلت.

صورت۴

من بدهکارم و پول ندارم و شما موبایلت را به من بفروش و من در بازار، نقدش می کنم و پولت را می دهم.

در همه این موارد، بدهکار مهلت می گیرد و سودی هم می دهد ولی در صورت اول شرط مهلت است و در سه صورت دیگر به صورت طبیعی مهلت رخ می دهد.

روایت۲

۲۳۰۹۸- ۲- وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ‏ عَمِیرَهَ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ تَعَیَّنَ ثُمَّ حَلَّ دَیْنُهُ فَلَمْ یَجِدْ مَا یَقْضِی أَ یَتَعَیَّنُ مِنْ صَاحِبِهِ الَّذِی عَیَّنَهُ وَ یَقْضِیهِ قَالَ نَعَمْ.

“تعین” یعنی بیع عینه کرده است و در سررسید پول ندارد می گوید آیا بیع عینه دوم می توانم بکنم؟

آیا در معامله دوم این مدیون خریدار است یا فروشنده، معلوم نیست.

روایت۳

۲۳۰۹۹- ۳- وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ لِی عَلَیْهِ مَالٌ وَ هُوَ مُعْسِرٌ فَاشْتَرَى بَیْعاً مِنْ رَجُلٍ إِلَى أَجَلٍ عَلَى أَنْ أَضْمَنَ ذَلِکَ عَنْهُ لِلرَّجُلِ وَ یَقْضِیَنِی الَّذِی لِی قَالَ لَا بَأْسَ.

طلب دارم و او توانایی ندارد و من می رود بیعی نیسه انجام می دهم که این مدیون ضامن من شود که صورت سوم ماست.

روایت۴

۲۳۱۰۰- ۴- وَ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَهَ قَالَ: قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع عَیَّنْتُ رَجُلًا عِینَهً فَحَلَّتْ عَلَیْهِ فَقُلْتُ لَهُ اقْضِنِی فَقَالَ لَیْسَ عِنْدِی فَعَیِّنِّی حَتَّى أَقْضِیَکَ فَقَالَ عَیِّنْهُ حَتَّى یَقْضِیَکَ.

مدیون می گوید پولت را ندارم و تو بیع عینه بکن تا قضاء دین کنم و حضرت ع می فرماید معامله عینه کن و در این معامله دوم این آقا خریدار است یا فروشنده و یا به ثالث است در روایت تعیین نشده است.

این نکته مهم است که معامله دوم برای حل مشکله معامله اول بوده است نه این که معامله مستقلی باشد.

روایت۵

۲۳۱۰۱- ۵- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ‏ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ لَیْثٍ الْمُرَادِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ زَمِیلٌ لِعُمَرَ بْنِ حَنْظَلَهَ- عَنْ رَجُلٍ تَعَیَّنَ عِینَهً إِلَى أَجَلٍ فَإِذَا جَاءَ الْأَجَلُ تَقَاضَاهُ فَیَقُولُ لَا وَ اللَّهِ مَا عِنْدِی وَ لَکِنْ عَیِّنِّی أَیْضاً حَتَّى أَقْضِیَکَ قَالَ لَا بَأْسَ بِبَیْعِهِ.

زمیل به معنای همراه.

دیدگاهتان را بنویسید