پرسش های متداول

پرسش های متداول

۱) اصولا اقتصاد چه نسبت و سنخیتی با دانش‌های حوزوی دارد؟

بخش قابل توجهی از فقه که شاید برجسته‌ترین دانش‌های حوزوی باشد مربوط به امور اقتصادی است (بیش از نیمی از ابواب در غالب مدونات فقهی). علاوه بر این، تنها متن درسی فقه در چهار سال دوره سطح، مکاسب شیخ انصاری (ره) است که عبارت از اقتصادیات زمان خویش است. این کافی است برای اثبات این نکته که شارع مقدس نسبت به تنظیم امر معایش ناس و امور اقتصادی ایشان نظر داشته است و موضوع اقتصاد داخل در موضوع فقه می‌باشد.

۲) مگر علوم تجربی، دینی و غیردینی دارند؟

در این که علوم اجتماعی من جمله اقتصاد صرفاً متکی به روش تجربه در مقابل قیاس باشند در تحقیقات فلسفه علوم اجتماعی و فلسفه اقتصاد مناقشات بسیاری وجود دارد. تلقی رایج از «علم» (Science) که متأثر از فلسفه علم پوزیتیویستی بوده و آن را مستقل از ارزش‌ها می‌شمارد در مورد علوم اجتماعی به طور گسترده‌ای نقد شده و مکاتب متعددی پس از آن در علم‌شناسی ظهور کرده‌اند که به پیوستگی ارزش‌ها و واقعیت‌ها اعتراف کرده‌اند. لذا این کاملاً طبیعی است که نظریات این دانش‌ها، بسته به اینکه مبتنی بر چه نظام ارزشی باشند تغییر کرده و متفاوت باشد. پس اقتصاد اسلامی ممتنع نبوده، همچنانکه هم‌اکنون نحله‌های متعددی از دانش اقتصاد وجود داشته و هر یک مسیر پژوهشی خود را ادامه می‌دهند؛ مانند اقتصاد نئوکلاسیک، کینزی، نهادی، فمینیستی، مارکسیستی، اتریشی و … .

۳) آیا اسلام «می‌تواند» و لزوماً «باید» برای حکومت و اقتصاد حرفی داشته باشد؟ آیا این انتظار بیش از اندازه نیست؟ مگر نه این است که شارع مقدس متعرض بسیاری از امور نشده و آنها را به عرف واگذار کرده است؟

اسلام هم می‌تواند و هم باید در حوزه اجتماعیات و بخصوص اقتصاد نظر دهد. این از لوازم و مبادی اصل نبوت و برهان بر ضرورت ارسال رسل است که هر آنچه که در فوز و فلاح انسان دخیل است و عقول بشری از دستیابی به پاسخی قاطع در آن عاجزند، بر شارع است که به بیان حکم و یا ارشاد بدان پردازد.

البته این نگاه حداکثری، به این معنا نیست که شارع در هر امر اقتصادی تأسیس یا دستور اختصاصی خود را داشته باشد.

۴) مگر قرآن تبیاناً لکل شیء نیست؟ چرا نتوان با اکتفا به قرآن و حدیث اقتصاد اسلامی را استخراج کرد؟

اگرچه قرآن مجید تبیان کل شی‌‌‌ء است، لیکن برای اصطیاد معارف از آن، باید آن را استنطاق نمود. رفتن سراغ قرآن و روایات بدون داشتن «مسأله» و سؤال لزوماً به کشف و تولید معرفت نمی‌انجامد.

۵) آیا ذهن افراد (طلبه) با خواندن نظریات غربی گرفتار پیش‌فرض‌های آنان و دچار انحراف نمی‌شود؟ آیا برای دستیابی به اقتصاد اسلامی باید لزوماً اقتصاد غربی را خواند؟

بالطبع این تهدید در همه نظریه‌پردازی‌های علمی وجود دارد؛ اما راه‌هایی وجود دارد که می‌توان آن را به حداقل رسانده یا حتی آن را از میان برد، من جمله:

۱. اولین و مهم‌ترین شرط بی‌طرفی علمی و دل‌دادگی به حقیقت است. جامعه‌شناسی علم و علما نمونه‌های متعددی از نظریه‌پردازی‌هایی را نشان می‌دهد که محقق تحت تأثیر عواملی غیرعلمی (همچون برخوردهای سیاسی، تمایلات نهفته روانشناختی و …)، دچار گردش ایدئولوژیک شده و نظریات علمی متضادی با گذشته خود تولید می‌کند.

۲. گسترش مطالعات میان‌رشته‌ای و تاریخی در هر علم و وقوف به آراء و نظریات بدیل و متعارض: کسی که در یک مسأله پاسخ هفت یا هشت رویکرد متفاوت را دیده است احتمال بسیار کمتری برای تأثیر پذیرفتن ناخودآگاه او از نظریه‌ای خاص وجود دارد.

۳. داشتن مطالعات عمیق در باب فلسفه و روش‌شناسی علم مورد نظر: فلسفه و روش‌شناسی هر علم به عنوان معرفتی درجه دو، بسیاری از پیش‌فرض‌ها و جهت‌گیری‌های دانشمندان آن علم در نحله‌های گوناگون را آشکار کرده و میان آنها به روشنگری می‌پردازد.

۶) چه ضرورتی برای تحصیل اقتصاد توسط حوزویان وجود دارد؟ فقها می‌توانند برای شناخت موضوعات از کارشناسان دانشگاهی استفاده کنند.

این دیدگاه که از آن می‌توان به نظریه «همنشینی کارشناس و فقیه» یاد کرد، نمی‌تواند رویکرد عمیق و صحیحی به حل مسائل مستحدثه و تولید علم دینی باشد. اینکه به عنوان مثال کارشناس اقتصاد، موضوع پول را از کدام عینک و از منظر کدام مکتب برای فقیه تبیین و تشریح می‌کند بستگی تامی دارد به اینکه خود یا اساتید وی فارغ التحصیل کدام‌یک از دانشکده‌های غربی بوده باشند و آن دانشکده تحت تأثیر کدام‌یک از مکاتب اقتصادی باشد: شیکاگو، کینزین، اتریشی، نهادگرا یا … . لذا شناخت عمده موضوعات در علوم اجتماعی، خود بخش قابل توجهی از فرایند اجتهاد را شکل می‌دهد که نمی‌توان آن را برون‌سپاری نمود.

۷) وقتی سیاستمداران به دانسته های اندک و موجود اقتصاد اسلامی عمل نمی‌کنند (مانند حرمت ربا که نظام بانکی ما بدان آلوده است) چه امید و انگیزه‌ای برای نظریه‌پردازی و کشف کامل اقتصاد اسلامی وجود دارد؟

اینکه به آموزه‌های دین در جامعه – در هر مقیاس – عمل نشود نمی‌تواند علت و توجیهی برای تعطیلی فقاهت به شمار آید. با این استدلال اگر احکام جزایی اسلام هم در جامعه پیاده نشود پس باید دروس خارج فقه در ابواب قصاص و دیات و … تعطیل شود. و اگر روزی مردم از نماز نیز گریزان شدند دروس خارج طهارت و صلاه نیز تعطیل گردد. خیر؛ بلکه امر به عکس است؛ اگر فقیه خود را در مقام نیابت از امام معصوم (ع) ببیند، تلاش می‌کند حکم اسلام را کشف کرده تا آن را در جامعه پیاده کرده و داعی الی الله باشد.

۸) سالهاست در اقتصاد اسلامی کار شده و به جایی نرسیده‌ایم. نزدیک چهل سال است دانشگاه امام صادق علیه السلام و مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) به دنبال همین آرمانند و محصول و خروجی خاصی به دست نیامده، چرا تکرار تجربه ناموفق دیگران؟

مدت چهل سال، در سیر تحول علوم و ایجاد گردش‌های پارادایمی به هیچ وجه زمان زیادی نیست. دستیابی به آرمان اقتصاد اسلامی افزون بر اینکه به معنای جابجا کردن مرزهای دانش (یا به تعبیر دقیق‌تر به وجود آوردن یک قلمرو و مرز دانشی) است، در دل خود مشتمل بر تحولاتی در نگرش به فقه (از فقه فردی به حکومتی که هنوز در حد یک آرمان باقی مانده است)، نگرش به علوم اجتماعی، و تحولی در سازمان آموزش و پژوهش جامعه اسلامی (اعم از حوزه و دانشگاه) می‌باشد. لذا نه تنها پیشرفت‌ها در این مسیر ناامیدکننده نیست، بلکه تخصص و سطح دانش بالا و در تراز بین المللی نسل جوان پژوهشگران اقتصاد اسلامی نویدبخش تحولات و پیشرفت‌های شگرفی در آینده بسیار نزدیک است.

۹) آیا بهتر نیست ابتدا یک دور درس خارج فقه و اصول گذرانده شود و پس از تحکیم پایه‌های دانش حوزوی به تحصیل رشته‌ی تخصصی غربی همچون اقتصاد پرداخت؟

به نظر می‌رسد ریشه این دغدغه این نکته باشد که ورود به مطالعات غربی پیش از اینکه شاکله ذهن محقق بر اساس نظام اندیشه اسلامی شکل بگیرد، می‌تواند باعث شکل دادن ذهن و نگرش‌ها و بینش‌های فرد بر اساس همان محتوای غربی گشته و قدرت نظام‌سازی و اجتهاد مبتنی بر اندیشه اسلامی را از وی سلب کند. این دغدغه فی الجمله مهم و بجاست. لکن توجه به چند نکته ضروری است:

الف) ساختار یافتن ذهن طلبه/دانشجو بر اساس نظام اندیشه دینی چیزی نیست که لزوماً با دانش فقه و اصول و تحصیلات عالی در آنها حاصل شود. برای این غرض، داشتن مجموعه‌ای متوازن و جامع از معلومات اسلامی در حوزه‌های مختلف (فقه، اخلاق، کلام، تاریخ اسلام و سیره معصومین (ع)، تفسیر، فلسفه اسلامی، و …) آن هم در سطح غیر اجتهادی، بسیار نافع‌تر از داشتن یکی از دانش‌های اسلامی (فقه) در سطح اجتهادی است. لذا برای این منظور گذراندن سیری مطالعاتی در آثار شهید مطهری (ره) و امثال آن که دیدگاه‌های اجمالی اسلام در عرصه‌های مختلف همچون نظام حقوق زن، حکومت و جمهوری اسلامی، تعلیم و تربیت اسلامی، مقتضیات زمان، فلسفه تاریخ، فلسفه اخلاق و … را می‌شناساند، بسیار مفیدتر به نظر می‌رسد.

ب) به تأخیر انداختن مطالعه در زمینه تخصصی و رشته دانشگاهی تا اتمام دروس خارج به نوبه خود چند آسیب دارد. اول اینکه با بالا رفتن سن دانش‌پذیر (نوعاً بالای سی سال) انگیزه و توان وی برای یادگیری افت قابل توجهی یافته و ذهن فرد دیگر دارای شادابی و طراوت گذشته نیست.

دوم اینکه طلابی که چند سال دروس خارج را گذرانده‌اند از حیث اشتغال و مدیریت خانواده نوعاً در شرایطی قرار دارند که فراغت کافی برای خواندن انبوهی از دروس و محتواهای کاملاً جدید و متفاوت از نوع دروس حوزوی را ندارند. شرایط سنی این دسته، اجازه ورود به بیش از دوره‌های کوتاه‌مدت در حوزه‌های دانشی غیر عمیق را نمی‌دهد. غیر از اینکه فرصت یادگیری ابزار مهم زبان انگلیسی برای این دسته کاملا سوخته است.

سوم و مهم‌تر از همه اینکه برای پاسخ به مسائل نوظهور و پرسش‌های علمی عمیقی که از تقابل اندیشه غربی و اسلامی در رشته‌های مختلف علوم انسانی به وجود می‌آید، لازم است ذهن دانش‌پژوه ماه‌ها و بلکه سالها با این پرسش‌ها درگیر بوده تا اینکه در اثنای مطالعات گوناگون و اندیشه‌ورزی‌های ممتد، توفیق حل برخی از آنها را بیابد. لذا ورود دیر هنگام این پرسش‌ها به ذهن طلبه/دانشجو، مطالعات چندین ساله ایشان را که می‌توانست با تلقیح سؤالات بارور گشته و با بارقه‌های علمی به اصطیاد پاسخ‌ها و نظام‌سازی اسلامی بینجامد، کم‌سود و حاصل می‌نماید.

۱۰) آیا نمی‌توانیم به صورت مطالعه آزاد و جنبی در کنار دروس حوزه، اقتصاد را بخوانیم؟

واقعیت این است که اقتصاد یک علم مادر و دشوارترین در میان علوم انسانی است و همانطور که بسیار بعید است دانشجویی با مطالعه آزادِ فقه و زبان عربی، فقیه شود، بسیار دور از ذهن است که طلبه‌ای (یا دانشجویی از دیگر رشته‌ها) بتواند با مطالعه آزاد، بدون گذراندن سیر دروس پایه و اصلی و تخصصی این رشته زیر نظر استاد (و طبق همین روال مرسوم در دانشکده‌های اقتصاد) به فهم صحیح و قابل قبولی از این دانش و فراز و نشیب‌های آن و محل‌های نزاع اصلی آن دست یابد. نظر بسیاری از اساتید بر این است که دوره لیسانس از رشته‌هایی مانند اقتصاد، حقوق و … (بر خلاف مقاطع تکمیلی آنها) نقش محوری در فهم این دانش‌ها دارد و لذا ورود به این رشته‌ها از مقطع ارشد بدون داشتن کارشناسی آنها را چندان توصیه نمی‌کنند.

این مسأله در مورد اقتصاد که آموزش آن در عموم دانشکده‌های اقتصاد جهان، به میزان بالایی با مفاهیم ریاضی – به هر تقدیر – گره خورده است، شدت بیشتری می‌یابد.

۱۱) رشته اقتصاد حجم بالایی از ریاضیات دارد؛ چگونه طلاب بدون پیشینه ریاضیات از عهده آن برمی‌آیند؟

اگرچه آموزش متعارف دانش اقتصاد اینچنین است، اما نباید تصور کرد که ریاضیات جزئی از دانش اقتصاد بوده یا در فهم آن نقش محوری دارد. ریاضیات نقش تسهیل‌کننده در بیان «بخشی» از مفاهیم دانش اقتصاد دارد به طوری که می‌توان با معلومات اندکی از ریاضیات نیز بدان‌ها دست یافت و چنانچه هدف از مطالعه اقتصاد مدل‌سازی‌های کمی و بررسی همبستگی میان متغیرهای خاص اقتصادی نباشد و مانند آنچه در اینجا به دنبال آنیم در پی ابعاد هنجاری یا حکم‌شناسانه موضوعات اقتصادی باشیم، حتی بدون ریاضیات نیز این هدف دست‌یافتنی است. اصولاً ورود ریاضیات به دانش اقتصاد در قرن بیستم به طور جدی رخ داده است، یعنی زمانی که این دانش اقلا دویست سال از عمر خود را گذرانده است و از آن پس نیز بخش قابل توجهی از تحقیقات اقتصادی – بویژه در نحله‌های غیر نئوکلاسیک و کینزی – عاری از زبان ریاضی است. این نکته در مباحث ماهیت دولت و حدود و ثغور آن و ماهیت پول و بانک‌داری که از نیازهای اولیه مطالعات حکم‌شناسانه است به وضوح قابل مشاهده است.

۱۲) اگر ما در خود استعداد و توان کافی برای رسیدن به اجتهاد در فقه الاقتصاد را نبینیم، خواندن اقتصاد برای ما چه نفعی دارد؟

صحیح است که دستیابی به اجتهاد متجزی در فقه اقتصادی (و هر یک از دیگر شاخه‌های فقه) نیازمند سطح بالایی از استعداد تحصیلی است، اما در عین حال داشتن حداقلی از دانش اقتصادی علاوه بر اینکه برای هر شهروند لازم است (و به همین دلیل است که در بسیاری از کشورهای غربی، اقتصاد یک درس عمومی برای کلیه رشته‌های دانشگاه و دبیرستان و مقاطع پایین‌تر است)، برای طلاب که وظیفه تبلیغ، روشنگری و پیشگامی مردم در مطالبه‌گری و مبارزه با فساد را دارند ضرورتی مؤکد می‌یابد. پاسخگویی به پرسش‌های مردم در حوزه احکام مالی اسلام (خمس و …)، احکام کسب و کار و مسائل پولی و بانکی که از مبتلابه‌ترین دسته از احکام‌اند، وظیفه روحانیت است که در حال حاضر به علت فقدان آموزش‌های اقتصاد اسلامی در حوزه‌ها به نحو مطلوبی صورت نمی‌پذیرد.